محدثه ساداتمحدثه سادات، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

محدثه سادات

یک اتفاق تلخ

محدثه عزیزم این روزا دل مامان خیلی گرفته ؛‌ دختر گلم متاسفانه از شب جمعه گذشته یعنی دقیقا بعد از اربعین ،‌دست کوچولوی خشگلت سوخته عزیزدلم. مامان برات حلیم کشیده بود گذاشته بود خنک بشه تو کاسه حلیم رو از روی ظرفشویی برگردوندی رو خودت . عزیزکم خدا خیلی رحم کرد که توی صورت  خشگلت نریخت. همون موقع با باباجون بردیمت بیمارستان شهدای یافت آباد ، دکتر گفت سوختگی درجه ٢ و باید پانسمان بشه. پماد سیلور بهت داد و گفت روزی دوبار پانسمانش رو عوض کنید. عزیزکم واقعا دختر صبور و خانمی هستی. فقط همون موقع خیلی گریه کردی ،‌ حتی موقعی که پرستار دستت رو پانسمان میکرد خودش تعجب کرده بود که چرا گریه نمیکنی. فردا مامانی و خاله اکرم و دایی ع...
20 دی 1391

یلدا 91

  محدثه عزيزم                                        شب يلداي امسال ما رفتيم خونه پدرجون، وقتي عمه سميه ميز خوراكي هاي شب يلدا رو چيد شما خودتو كشتي تا بري سر خوراكي ها،‌ اول با آجيل شروع كردي ،‌ فندق درسته ميخواستي بذاري تو دهنت!!!!!!!!!!!!!!!!!بعد رفتي سراغ شيريني،‌ كم كم شروع كردي به ريختن ميوه ها از بشقاب و چاقو و چنگال گرفته تا خرمالو و كدو و هندوانه... هيچ كدوم در امان نبودن، تا اينكه عمه سولماز انار دون كرده آورد،‌...
10 دی 1391

محدثه سادات و خراب کاری هاش

محدثه عزیزم امروز من داشتم تو آشپزخونه ظرف می شستم ،‌ خیالم راحت بود که شما هم دارید پشت سر من با مگنت هات بازی میکنی،‌ یه دفعه یه صدایی پشت سرم اومد و بعد هم گریه شما...   ظرف ماست رو از روي ميز  برداشته بودي ببري تو هال كه جلوي اوپن از دستت افتاده بود. ...
10 دی 1391

محدثه سادات و يخچال

محدثه عزيزم يكي از علايق شما اين روزها ، يخچاله مامان جون، من و بابا طاهر اگه بخوايم بريم سر يخچال بايد اول شما رو ازتوي آشپزخونه بياريم بيرون بعدا در يخچال رو باز كنيم،‌ در غير اين صورت ديگه نميتونيم از اون تو درت بياريم، بزرگتر كه شدي معني صرفه جويي در مصرف برق و هدفمندي  يارانه ها رو بهتر متوجه مي شي عزيز دلم. روز دوشنبه 5/10/91 ما تصميم گرفتيم يخچال تميز كنيم ،‌ صبركرديم شما بخوابي،‌ ولي كارمون طول كشيد و شما بيدار شديد و حالا خودت فكرش رو بكن،‌ داشتي از خوشحالي بال درمياوردي. ...
10 دی 1391